♀♥㋡ ایران ، وطن من♀♥㋡
کوچهها، بوی انتظار پانزده ساله میدهند. آسمان ایران عقدههای تلنبار شدهاش را میگرید، خورشید از پشت ابرهای سیاه استبداد بیرون میآید نبضها تندتر از همیشه میزنند، مهرآباد در انتظار هواپیمای مهربانی است که آباد خواهد ساخت ویرانی شهر ستم زده را… مردی که میآید، روح خداست که در کالبد بیجان شهر خواهد دمید تا زندانیان استبداد ابلیس، آزاد زندگی کنند. دیگر خیابان انقلاب جای تندیسهای شیطانی نیست، دیگر هیچ پایی جرأت لگد کردن شکوفههای سبز را نخواهد داشت، دیگر هیچ دستی سیلی زدن به چهره خورشید را جرأت نخواهد کرد، دیگر هیچ پنجهای جسارت خراشیدن گونه آفتاب را به خود نخواهد داد. و ایران سرزمین آزادگی خواهد شد وقتی آزاد مردی از تبار آفتاب، کسی که قلههای استبداد پایمال صلابتش شدهاند، پرچم آزادی را بر فراز قله استقلال به اهتزاز درآورد، تا جمهوری اسلامی از گلستان خونهای راه آزادی به عمر نشیند. و آفتاب چهره میگستراند بر ابریترین آسمان تاریخ، آفتاب میتابد تا قطبهای تحکم را مذاب کند، آفتاب میتابد تا جوانههای انقلاب ریشه بگیرند، آفتاب میتابد تا آسمان ایران را سیاهی ابرها تاریک نسازند و آفتاب میوزد تا … . ای چشمهای ابلیس نشان؛ ای میلههای سرد تحکم؛ ای زنجیرهای دو هزار سالهای که بر بدن درختان سبز زخم زدید؛ ای پنجههایی که صورت جوانهها را خراشیدید؛ ای ابرهایی که سیل ستم را فرو ریختید تا شهر ما را خراب آباد سازید؛ اینک نقطه پایان شماست. اینک ما میرویم با کوله باری از عشق تا قلّه آرمانهای پیر جماران را فتح کنیم.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
Islamic-GHaleb |