♀♥㋡ ایران ، وطن من♀♥㋡
هنوز بعضی از همکاراش توی بیمارستان بی حجاب بودن ، همین طور بعضی از زن های فامیل ولی مهین همیشه حجابش رو حفظ می کرد . واسه همین بعضی ها بهش توهین می کردن و می گفتن از تو بعیده این همه ساده باشی !! و تحت تاثیر جو انقلاب قرار بگیری ... آخه این چیه سرت کردی ؟!! مهین هم میگفت : من به بقیه کار ندارم و برای حجابم هدف دارم . چون مسئله ی حجاب رو از ته دل درک کردم و اصلا از روی سادگی و نادونی با حجاب نشدم به خونوادش هم که به خاطر توهین ها ناراحت می شدن میگفت : مطمئنم همین هایی که به حجاب اهمیت نمی دن بیشتر از من بهش مقید میشن شهیده مهین دانشیان شهادت:1359 علت شهادت:بمباران آبادان برگرفته از:عروس خاک،صفحه34 بعضی از «نگاه» ها ویروس«گناه» منتشر می کند و حیا را
مبادا رنگ به رنگ های دنیا سیاهی چادرت را از چشمت بیندازد… هر وقت دلت را زدند از تیرگی چادرت… سیاهی کعبه را به یاد بیاور که همرنگ توست… بانویِ همرنگِ خانه یِ خدا… افتخار کن به رنگِ چادرت… که همرنگِ چادرِ خانه خداست
در زمان طاغوت زنی از کشور ترکیه که در فسق و فساد به نام بود برای اجرای یک نمایش در ایران به فرودگاه مهرآباد تهران وارد شد و جمعیت فراوانی به استقبال این زن آمدند.یک روز که برای او برنامه گردش میگذارند همین طور که در خیابان های تهران گردش می کند زنی را با چادر میبیند و میگوید: این زن چرا این طوری است؟ می گویند: این خانم چادر به سر دارد. می گوید این چیه روی سرت انداختی؟ پاسخ میدهد این حجاب من است. میگوید: آیا میشود یک دقیقه به من بدهی تا به سرم بیاندازم؟ پاسخ میدهد نه من که نمی توانم چادرم را در انظار عمومی از سرم بردارم این جا نمیشود. میگوید: کجا میتوانم این چادر را به سر کنم؟ پاسخ میدهد باید به جایی برویم که در دید نامحرم نباشیم. به جای مخصوصی میروند و این خانم ایرانی چادرش را به آن زن میدهد که به برهنگی و فساد مشهور بود. و او چادر را بر سر میاندازد و میگوید: عکس من را بیندازید تنها لحظهای که در زندگی احساس آرامش کردم همین لحظه بود که در چادر بودم. عکس این خانم را با همین چادر در تمام مجلات زن زمان طاغوت منتشر کردند.(:كتاب حجاب در عصر ما).
خداوند در قرآن کریم فرموده است: برای هلاکت بیننده اش کافی است» درد دل
مامان خوبم می دونم خیلی دوستم داری دوست داری من رو خوشگل کنی و به همه نشونم بدی ولی مامانی یه کوچولو فکر کن من قراره یه انسان باشم! مامانی من عروسک نیستم که هرطوری لباس تنم کنی آرایشم کنی ، جلو همه برقصونیم ، بغل هرکسی قرارم بدی من رو با خودت آرایشگاه نبر ، تو به من حیا یاد بده ، پوشش داشتن رو یاد بده ، دفاع از خودم رو یاد بده ،کسانی که بی عفتی یادم بدن زیادن ،تو ...عروسک شدن واسه دل دیگران رو یادم نده ...خواهش می کنم به من فرصت انتخاب بده خواهش میکنم مامانی خورشید حقیقت همواره در آسمان دلهای باورمند طلوع می کند و با حضورِ نور، ظلمتهای ضلالت غروب می کند. از آن روز که باغبان هدایت، محمد(ص)، پای بر گلستانِ هستی نهاد، با دستان الهی خود بذر حقیقت را در سرزمین وجود انسانها بیافشاند و معرفت را که دردانه گمشده فطرتها بود، به ارمغان آورد. (عفاف وحجاب) از ارزندهترین نمودهای فرهنگی، اجتماعی در تمدن ایرانی - اسلامی است که پیشینه آن به قبل از ورود اسلام میرسد، اما در فرهنگ اسلامی به اوج تعالی و منتهای ارزش و اعتبار خود میرسد حجاب و عفاف پدیده مذهبی - ارزشی مهمی در تعالیم اسلامی است و توجه به زمینههای فرهنگی - اجتماعی به عنوان بستر آن بسیار شایسته و لازم استد و اشاعه و تعمیق آن نیازمند آموزشهای بنیادین و مداوم در خانواده، مدرسه، دانشگاه و اجتماع است. آرشیو روزنامه های زمان انقلابجریانات و حاشیههای شکل گیری انقلاب اسلامی ایران، به خصوص در دی و بهمن ۵۷ بسیار زیاد، جالب و شنیدنی بوده و هست ولی متأسفانه تا به امروز استفاده کافی و کاربردی از آرشیوهای صوتی و تصویری و همچنین روزنامهها و جراید آن زمان برای عموم مردم و به خصوص قشر جوان و نسل سوم انقلاب نشده است.
روزنامهها به عنوان بزرگترین مرجع خبری و رسانهای در آن زمان، نقش بسیار زیادی در پوشش خبری اتفاقات و جریانات انقلاب را بر عهده داشتند. یکی از روزنامههایی که به پوشش گسترده جریانات آخرین روزهای حکومت پهلوی میپرداخت و میتوان گفت به نوعی همسو با حرکت انقلابی مردم ایران بود، روزنامه اطلاعات میباشد… این روزنامه به عنوان قدمی ترین روزنامه در حال انتشار ایران با گزارشات و عکسهای خود نقش به سزایی در خبررسانی جریانات انقلاب اسلامی داشت. با توجه به در اختیار داشتن روزنامه اطلاعات از تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ الی ۲۸ بهمن ۱۳۵۷ [اوج حرکت و خیزش مردمی در پیروزی انقلاب] در آرشیو سایت بچههای قلم، صفحات اول ویژهنامه این روزنامه از تاریخ ۹ تا ۲۳ بهمن ۵۷ برای استفاده شما عزیزان با حجم کم و کیفیت قابل قبولی آماده شده است. این صفحات به عنوان سندی ماندگار در تاریخ رسانهای مکتوب ایران اسلامی باقی خواهد ماند. انقلابی که ثمره خون هزاران شهید گلگون کفن و یاران و همفکرانشان میباشد. - برای دیدن تصاویر در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید. – صفحات به صورتی آماده شده که فونتهای کوچکتر روزنامه نیز قابل خواندن باشد. دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۵۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۵۷ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۷
هر چه مجاهد ز بندو حبس در آید مهر فساد و ستم دگر به سر آید . چشم یزید زمان ز حلقه در آید رهبر محبوب خلق از سفر آید . دیو چو بیرون رود فرشته در آید دیو چو بیرون رود فرشته در آید . بگذرد این روزگار،تلخ تر از تلخ بار دگر روزگار چون شکر آید . بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ بار دگر روزگار چون شکر آید
خورشید گل کرد در آسمان جان ما، خورشید گل کرد پیش از دعا ،وقت سحر ،خورشید گل کرد چون لاله ای خونین کفن، در سینه خاک با یاد میر کربلا،خورشید گل کرد گل می کند از سوی مشرق،چهره روز چون چشمه مهر و صفا،خورشید گل کرد در مغرب شط فرات و دجله، ا ین بار با پیک پیغام شما،خورشید گل کرد وقتی که تیرحادثه زد بوسه بر او در خاک سرخ نینوا،خورشید گل کرد در دشت شب، بی روشنای کورسوئی هنگام طوفان بلا ،خورشید گل کرد از پشت دیوار افق ،آرام آرام… بر پهنه ارض و سما،خورشید گل کرد از چهره پاکش، تشعشع مو ج می زد ب ایا دآ ندیرآشنا،خورشی دگ لکر د در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق در موج موج هر صدا ،خورشید گل کرد دیگر هراسی از هجوم شب نداریم در آسمان جان ما،خورشید گل کرد شاعر: اکبر بهداروند به نام شما زمانه قرعه نو می زند به نام شما خوشا شما که جهان می رود به کام شما درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست که بوی عود دل ماست در مشام شما تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید کز آتش دل ما پخته گشت خام شما فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود که نقش طلعت خورشید یافت شام شما زمان به دست شما می دهد زمام مراد از آنکه هست به دست خرد زمام شما همای اوج سعادت که می گریخت زخاک شد از امان زمین دانه چین دام شما به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد که چون سمند زمین شد سپهر رام شما به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی طرب کنید که پرنوش باد جام شما شاعر: سایه ( هوشنگ ابتهاج ) شهاب ها و شب از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر شب رفت و با سپیده خبر می دهد سحر در چاه بیم،امید به ماه ندیده داشت واینک ز مهر دیده خبر می دهد سحر از اختر شبان، رمه شب رمید و رفت وز رفته و رمیده خبر می دهد سحر زنگار خورد جوشن شب ر ا به زهرخند از تیغ آب دیده خبر می دهد سحر باز از حریق بیشه خاکسترین فلق آتش به جان خریده خبر می دهد سحر ار غمز و ناز انجم و از رمز و راز شب بس دیده و شنیده خبر می دهد سحر نطع شبق مرصع و خنجر زمردآب با حنجره بریده خبر می دهد سحر بس شد شهید پرده شبها شهابها وآن پرده ها دریده خبر می دهد سحر آه آن پریده رنگ که بود و چه شد که ا ز او رنگش ز رخ پریده، خبر می دهد سحر چاووشخوان قافله روشنان ،امید! از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر شاعر: مهدی اخوان ثالث (م.امید) آفتابی دیگر این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند آفتاب وصل را چون صبح در بر می کشند از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند نیل اگر گردد بلا،لاجرعه اش سر می کشند هر مقام عشق را موقوف زخمی ساختند بی سران در هفت شهر عاشقی سر می کشند آفتابی دیگرند اینها که روز خصم را تیره می سازند چون از کوه سر بر می کشند عرش با فریادهاشان همنوائی می کند تا که ا ز دل نعره الله اکبر می کشند آذرخش خشم اینان آتش قهرخداست بیشه زار بت پرستی را به آذر می کشند فصل دیگر می گشایند از کتاب کربلا عشق را با جوهر خون نقش دیگر می کشند شاعر: ساعد باقری
این دهه فجر است گویی نوبهار وین همه مهراست از او یادگار غصه ها رفتند و افسانه شدند ناله ها فریاد مستانه شدند دردهه فجرامتش پیروزشد ماه بهمن ماه جان افروزشد فجرگویی نوبهارزندگی چون چراغی در ره سازندگی ماهمه دلداده ی رهبرشدیم تا ابد او یار و ما یاورشدیم گفته بودم قصه دارم با شما قصه ای از ماه بهمن بچه ها… آنچه بشنیدید برآیندگان بازگویید تا بماند همچنان از نهضت قاطعانه ی روح الله شد دست ستمگران ز ایران کوتاه با دست تهی و این همه پیروزی لا حول و لا قوت الا بالله دهه فجر مبارکباد. امام خمینی: (من به خال لبت ای دوست گرفتار شده ام / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم) آیت الله خامنه ای سروده اند: تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی / تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی تو که فارق شده بودی ز همه کون و مکان / دار منصور بریدی همه تن دار شدی عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر / ای که در قول و عمل شهره بازار شدی مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی / تو که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی خرقه پیر خراباتی ما سیره توست / امت از گفته در بار تو هشیار شدی واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی / دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم / ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی در مزا رآباد شـهر نیستی / اسـتخوان زندگی پوسـیده بود مرگ وحشت با دهان اسـلحه / اسکلت ها را دهان بوسـیده بود دیـو در تاریکی آن سـالـها / از تن آلاله ها ، جان می گـرفت خون سرخ شاهدان نوشیده بود / عنجه هاشان را به دندان می گرفت آدمی افسـون شـیطان پلید، / گوسـفندان راضی از چوپانشـان گر کسی بیدار می شد ناکهان / کشته می شـد بی صدا یا بی نشان در چنین ظلمت شب ایران زمین / ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت روح روح ا… ، جان در تن دمید / ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت آمد آن آرام جان از هجرتش / گوئیا آن شب شـده صبح سـپید مردمانـش گشـته با هم متحد / نـور ایمـان در دل آنها دمـید مردم بیدار گشـته می شـدند / هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر با غریو مشــتهای لالــه ها / دیـو شـد از کاخهایش در بـدر نورحـق تابـید در دلهـای ما / دست ها دست خدایی گشته بود نارها گشــته اســیرنـورها / موسـم جشن رهایی گشته بود سالگشت دیگری ازره رسـید / تهنیت ایدوسـتان، همسنگران شادی خود را کمی قسمت کنید / سهم دارند از شـماها دیگران دهه فجر مبارک از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران اندیشه باور شد، در امتداد باران بر صخرههای همّت جوشیده خون غیرت بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد بر پهندشت باور، خالی است جای یاران دهه فجر مبارک پویا و باوقار، شهوار می رویم استاده بر مسیر، بیدار می رویم در باغ انقلاب، شاد و بلند و سبز هر روز تازه تر، پر بار می رویم دانش سلاح ما، حق است یار ما از ذکر یاحسین سرشار می رویم دهه فجر مبارک نگین حلقه مردم می آید از دور با یک بغل گل می آورد او یک باغ سنبل بر چهره او لبخند پیداست یعنی که امروز یک روز زیباست وقتی که آمد لب ها شکفتند با رهبر خود صد نکته گفتند آن روز رهبر مثل نگین بود در حلقه ما او بهترین بود شعر: حبیب مقیمی امام خوش آمدی …
سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوشآمدی دهه فجرمبارک . . . قلبها، کهکشانی از عشق خمینی میشود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی. دهه فجرمبارک . . . هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است . امام خمینی(ره) . . . اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ، قلبها، کهکشانی از عشق خمینی میشود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی . . . دهه فجرمبارک . . . دهه فجر، خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی باروت در فضایمیهن اسلامیمان پیچید. قفسها شکسته شد و نفسها از زندان سینههارهایی یافت. دهه فجرمبارک . . . دهه فجر، خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو دیارمانگریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد. دهه فجرمبارک . . . فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنتسپرد، کنگرههای قصر استکبار را فروریخت. دهه فجرمبارک . . . برخیز که فجر انقلاب است امروز بیگانه صفت، خانه خراب است امروز هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد از لطف خدا نقش بر آب است امروز دهه فجرمبارک . . . فجر است و سپیده حلقه بر در زده است روز آمده، تاج لاله بر سر زده است با آمدن امام در کشور ما خورشید حقیقت زافق سر زده است دهه فجرمبارک . . . انقلاب اصیل ماجلوه ای از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا… (ص ) است . امام خمینی(ره) . . . ۲۲ بهمن بهمن در طول زندگی و برای نسلهای آینده باید سرمشق همه قرارگیرد . امام خمینی(ره) . . . اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ، فجرآزادی! در شهر پیامبر و در مسجدالحرام، به انتظار تواند،به زادگاه خویش هم سفری کن. . . . فجر انقلاب ، دمیدن خورشید استقلال و آزادی است . امام خمینی(ره). . . . اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ، فجر است و سپیده حلقه بر در زده است / روز آمده، تاج لاله بر سر زده است با آمدن امام در کشور ما / خورشید حقیقت زافق سر زده است . . . دهه فجرمبارک . . . برخیز که فجر انقلاب است امروز بیگانه صفت، خانه خراب است امروز هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد از لطف خدا نقش بر آب است امروز دهه فجرمبارک . . . آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحیداشت و طعم شیرین آوای انبیا. دهه فجرمبارک . . . این اعجاز بزرگ قرن و این پیروزی بی نظیر و این جمهوری اسلامی محتاج به حفظ و نگهداری است . امام خمینی(ره) . . . همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا. دهه فجرمبارک . . . از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران اندیشه باور شد، در امتداد باران بر صخرههای همّت جوشیده خون غیرت بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد بر پهندشت باور، خالی است جای یاران دهه فجرمبارک . . . قلبها، کهکشانی از عشق خمینی میشود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی دهه فجرمبارک . . . این نعمت بزرگ الهی ( انقلاب اسلامی ) را ارزان از دست ندهید . امام خمینی(ره) . . . سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوشآمدی. دهه فجرمبارک . . . اس ام اس دهه فجر ، پیامک دهه فجر ، اس ام اس ۲۲ بهمن ، برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز / بیگانه صفت، خانه خراب است امروز هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد / از لطف خدا نقش بر آب است امروز . . . دهه فجرمبارک وقایع ۱۲بهمن از ایامالله دهه فجر
۱۲بهمن روز ورود روحالله خمینی به ایران-در این روز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیتالله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامهای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد… خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود… وقایع ۱۴ بهمن از ایامالله دهه فجر
روز شنبه ۱۴ بهمن از ایامالله دهه فجر در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصهای از نظریات آیتالله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصهای از پاسخ خمینی به این شرح بود: «کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد میتوانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شدهاند. از ارتش میخواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته میشود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد. » وقایع روز ۱۶ بهمن از ایامالله دهه فجر روز ۱۶ بهمن و تعیین دولت موقت-خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بینالمللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است. وقایع روز ۱۹ بهمن از ایامالله دهه فجر روز نوزدهم بهمن ماه بزرگترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت. در قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد. وقایع ۲۰ بهمن از ایامالله دهه فجر در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناحهای مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین دهها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند. وقایع ۲۱ بهمن از ایامالله دهه فجر روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشگر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانکها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیتالله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشگر گارد حکم جهاد خواهد داد.در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابانها با ایجاد حریق و راه بندانهای متعدد مانع حرکت قوای نظامی میشدند. وقایع ۲۲ بهمن از ایامالله دهه فجر ۲۲ بهمن از ایامالله دهه فجر ،در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود. تصمیم شورای عالی ارتش(مقاله دهه فجر)
ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل گردید. نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدرهای، امیرحسین ربیعی، کمال حبیب اللهی، عبدالمجید معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسن زاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری، پرویز امینی افشار، امیر فرهنگ خلعتبری، محمد فرزام، جلال پژمان، منوچهر خسروداد، ناصر فیروزمند، موسی رحیمی لاریجانی، محمد رحیمی آبکناری و رضا وکیلی طباطبایی.ریاست شورای عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود. پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثرا موافقت خود را اعلام نمودند و سرانجام اعلامیهای مبنی بر بی طرفی ارتش تهیه و بامضا رسید. پس از تصمیم شورای عالی، ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظهای بعد نیروهای انقلاب محوطه صدا و سیما را تصرف نمودند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از صدا و سیما اعلام شد. منبع: بیتوته دههٔ فجر به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته میشود که طی آن سید روحالله خمینی بعد از تبعید پانزده ساله در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ یه ایران وارد و در نهایت با اعلام بیطرفی ارتش شاهنشاهی، سلطنت پهلوی در بیست و دوم بهمن ماه منقرض شد. دوازدهم بهمن که اولین روز شروع دهه ی فجر می باشد روزیست که بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیتالله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامهای که از قبل تنظیم شده بود عازم قبرستان بهشت زهرا شد… خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.ساعت ۹ بامداد روز شنبه ۱۴ بهمن در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصهای از نظریات آیتالله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصهای از پاسخ خمینی به این شرح بود:« کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد میتوانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شدهاند. از ارتش میخواهم هر چه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته میشود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد.خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بینالمللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است. روز۱۹بهمن ماه بزرگترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت.ر قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناحهای مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین دهها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند. روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشکر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانکها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیتالله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشکر گارد حکم جهاد خواهد داد. در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابانها با ایجاد حریق و راه بندانهای متعدد مانع حرکت قوای نظامی میشدند. در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.[۹] در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود. منبع: ویکی پدیا کوچهها، بوی انتظار پانزده ساله میدهند. آسمان ایران عقدههای تلنبار شدهاش را میگرید، خورشید از پشت ابرهای سیاه استبداد بیرون میآید نبضها تندتر از همیشه میزنند، مهرآباد در انتظار هواپیمای مهربانی است که آباد خواهد ساخت ویرانی شهر ستم زده را… مردی که میآید، روح خداست که در کالبد بیجان شهر خواهد دمید تا زندانیان استبداد ابلیس، آزاد زندگی کنند. دیگر خیابان انقلاب جای تندیسهای شیطانی نیست، دیگر هیچ پایی جرأت لگد کردن شکوفههای سبز را نخواهد داشت، دیگر هیچ دستی سیلی زدن به چهره خورشید را جرأت نخواهد کرد، دیگر هیچ پنجهای جسارت خراشیدن گونه آفتاب را به خود نخواهد داد. و ایران سرزمین آزادگی خواهد شد وقتی آزاد مردی از تبار آفتاب، کسی که قلههای استبداد پایمال صلابتش شدهاند، پرچم آزادی را بر فراز قله استقلال به اهتزاز درآورد، تا جمهوری اسلامی از گلستان خونهای راه آزادی به عمر نشیند. و آفتاب چهره میگستراند بر ابریترین آسمان تاریخ، آفتاب میتابد تا قطبهای تحکم را مذاب کند، آفتاب میتابد تا جوانههای انقلاب ریشه بگیرند، آفتاب میتابد تا آسمان ایران را سیاهی ابرها تاریک نسازند و آفتاب میوزد تا … . ای چشمهای ابلیس نشان؛ ای میلههای سرد تحکم؛ ای زنجیرهای دو هزار سالهای که بر بدن درختان سبز زخم زدید؛ ای پنجههایی که صورت جوانهها را خراشیدید؛ ای ابرهایی که سیل ستم را فرو ریختید تا شهر ما را خراب آباد سازید؛ اینک نقطه پایان شماست. اینک ما میرویم با کوله باری از عشق تا قلّه آرمانهای پیر جماران را فتح کنیم. چه بودی؟
شعلهای باستانی پشت پلک خاک و خاکستر و شب بر تو پردهای سنگی کشیده بود ماه بر حجم پنهانت نمیتابید و آفتاب، پیدایت نمیکرد ای نهفته از چشمهای زندگی! ای جاری در لایههای فراموشی! چه قدر بیتو در انجماد سرما و سکوت دههها و سدهها بیتپش گذشتند چه توفانهایی از نَفَس افتاد و بادیهها در پردههای غبار خفتند؛ با اسبان و سواران شرزه. ای عطش به استخوان رسیده!… ای شعلهی ابدی! ای چراغ متروک در دهلیزهای هزار توی زمان! ای فریباتر از آرزو در چشمهای خستهی تردید! زندانیِ تحکّم تاریخ؛ در برجهای تاجها و تاراجها! ببین! این نقبهای مانده به جا از سالیان دور؛ در کوهها و صخرهها عرق ریزان روح اجداد من است به دنبال نشانی از تو و استخوانها و تیشههای پوسیدهی آنان؛ در گورستانهای متروک تاریخ دلیل آشکار مدّعا چه بسیار کودکانِ قرون در حسرت دیدارت فوجفوج پیر شدند پیران، قالب تهی کردند و جوانان از کُشته پشته ساختند امّا ای آفتاب پنهان! برنیامدی آه! چه روزهای کسالتباری تو را به زمزمه گریستیم در زمین که آسمان از ابر اندوه پُر شد؛ امّا از پشت پلک خاک و خاکستر سر بر نکردی نگاه غرّش مردی از تبار محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم تمام بُغض تاریخ را ترکاند غریوش، میدانگاههای شهر را متراکم ساخت و زمزمههای ما جرأت بروز یافت پس آن گاه، مُشت و درفش، مقابل گشت و تن و تانک پنجه در پنجهی هم، مرگ و زندگی را آزمودند و ما به رغم هر شکست، تکثیر شدیم؛ چون نور و خطّ خونمان سنگی شد و دژهای شیشهای دژخیمان را شکست و گشود. حُباب گُندهی «طاغوت» ترکید و «شیطان بزرگ» چون گرگ نعره کشید؛ یأس آلود دنیای خواب آلود، آهسته گوش خواباند و سراسیمه از جا جهید زلزلهای در ارکان هستی در افتاده بود! و ما یکصدا فریاد میزدیم: آنک، آفتاب پنهان! آنک، شعلهی تنیده در خاک و خاکستر! آنک … خورشید، به تماشای «انفجار نور» دستانش را سایهبان چشمانش ساخته بود ما بغضآلوده تکرار میکردیم: «در بهار آزادی، جای شهدا خالی» و شهیدان، به هلهله میخواندند: بهمن! امید باستانی میهن! خوش آمدی! مردی که … در قحطسالی عاطفه و فریاد، در شبی که جغدان و خفّاشان نفیر میزدند و سکوت و سیاهی بر گسترهی زندگیها سایه افکنده، مردی آمد که در خشکسالی حنجرهها بذر فریاد میافشاند و با تیغی از امید و ایمان، پردههای ضخیم ظلمت را چاک میزد. مردی آمد؛ ردایی از آفتاب بر دوش و عصایی از توکّل بر کف. مردی که با ضربان قلب همهی گنجشکها و نگاه معصوم کبوتران زیسته بود و همنوای قناریان قفس، آوای غریبانه و سوگوارانه سر داده بود. مردی آمد که طعم باران داشت، بوی نسیم سحرگاهان میداد و هر شب را مثل خورشید، بیدمی پلک برهمزدن، در انتظار سپیده نشسته بود. مردی آمد که خواهش رُستن را در همهی سبزههای نارسته و گلهای ناشکفته میخواند. مردی که در سوگواری همهی نخلهای سربریده شریک بود و هر روز به هزار شاخهی شکسته تسلیت میگفت. مردی که ۲۳ بهار زمین را میشناخت و خاطرهی تلخ ۲۵۰۰ شب یلدایی را چشیده بود. مردی آمد که در بدریهای پیامبر و غربت و تنهایی علی را در اشکهای تلخ شبانه، به تلخی گریسته بود. مردی که پا به پای قافلهی کودکان کربلا دویده و با ۷۲ سر، از کوچههای کوفه و شام گذشته بود. مردی که مزار گمشدهی بقیع را میشناخت. او به انتشار سپیده آمده بود. آمده بود تا شیرازهی گسستهی حقیقت را نظام بخشد و مظلوم غریبی را که بر دار نیزهها آویخته مانده بود و همنفس مردگانش ساخته بودند به متن زندگی و حیات بازآورد. مردی آمد که با ۱۱۴ سوره زیسته بود و ۶۶۶۶ آیه را در روشنای ذهنش، زلال و زنده و زیبا جاری ساخته بود. مردی که مأذنههای مغموم و مساجد مخروب و کاخهای معمور را با نگاهی همه اشک، میدید و بر نمیتابید و بازی و بازیچه شدنها و تمسخر همهی حقیقتها را طاقت نمیآورد. مردی که در یازده رکعت شبانه در لرزش مداوم شانهها، تا انتهای تذلل پیش میرفت و در رکعتان عشق پیش روی همهی ستم و شقاوت، بیهیچ لرزش و اضطرابی، هر چه خشم و فریاد بود شلیک میکرد. مردی آمد که به تحریم سکوت و به وجوب خروش ایمان داشت. مردی آمد با روح گردباد، با اندیشهی آفتاب، با آرمان باران، مردی که همزاد موج و همسایهی توفان بود. او که آمد، تندیسهای ایستادهی ستم، شکست و نقش سیاه فساد و غبار دیرینهی باطل، در فوارهی خون شهیدان فروخوابید و آسمان شفاف و شسته، در حجم پرواز پرندگان رها شد. وقتی آمد، سی میلیون قلب، گرد منظومهی وجودش چرخید و ۶۰ هزار آغوش سرخ در بیتابی سبز خویش به میزبانیش گشوده شد. وقتی آمد، در آن سوی خندق، همهی کفر در زیر ذوالفقار دست و پا میزد و خیبر مخوف تزویر فرو میریخت. وقتی آمد، همهی زمینیان، همنوا با خویش، زمزمهی دلنشین فرشتگان را میشنیدند که سرود مبارک «خمینی ای امام» میخواندند و در پایکوبی ذرّهها و دست افشانی درختان و ازدحام اشکها و لبخندها، به حضور آفتاب خوش آمد میگفتند. وقتی آمد، دیگر کسی به احترام سیاهی برنمیخاست و حرمت بیحرمتان پاس نمیداشت. وقتی آمد، خدا را در دسترس همگان گذاشت، صداقت را تکثیر کرد. و سی جزء قرآن را با قلبها شیرازه گرفت. وقتی آمد، یک جلد نهجالبلاغه به همهی زبانها و دو جفت نگاه به چشمان بیسو و بیفروغ بخشید. وقتی آمد، به جانها فرمان آمده باش داد. خود در هشت خوان خطر و یازده عقبه و صدها گردنه، پا به پای قافله پیش آمد و تا لحظهی آرمیدنِ ناگزیر، دمی قرار و آرام نشناخت و آنگاه که همراهان سوگوار را به شوق پروازی که هماره بیتابش بود، تنها گذاشت؛ به باغبانی لالههایی پرداخت که خود با دست خویش در خاک حاصلخیز عشق کاشته بود. اینک او، در انتهای جاده، کمی آنطرفتر از آسمان، ایستاده است و به همهی آنان که راه میجویند و راه میپویند جاده را نشان میدهد و خطرگاهها را مینمایاند و کدام رهنورد است که پژواک صدایش در گوش و سر انگشت هدایت او فراپیش داشته باشد و لذّت یافتن و حلاوت رسیدن را نچشد؟ امام آمد!» این بود خوشایندترین مژدهی زمستان پنجاه و هفت. این بود نویدی گواراتر از بهار، که سرمای بهمنماه را به گرمی روزهای شهریور پیوند میزد و طعم خوش سیبهای تجلّی را به حلق درختان خشک میچشاند. با آمدنش، بهار خانههامان را در زَد و شکوفهها، درختانِ خشک را عروس کردند؛ قطرهها، راه اقیانوس را یافتند و به بیکرانهی آن پیوستند. تاریخ، این تماشاگر همیشهی پیکار زورمندان و ضعیفان، بیهمتایی او را فریاد زد و اندیشه، این مونس همارهی آدمی، به ژرفای او متحیرانه درنگریست… این، او بود که ابراهیموار، تبر به دوش گرفت و بُتهای زمانه را در هم شکست. هم او بود که آتش ستم را بَر ایمان گلستان ساخت. هم او بود که با قیامی چنین، کرهی زمین را عکسِ جهتِ چرخشِ همیشگیاش چرخاند و آفتابِ وجودش، تابشی دیگرگونه را بر سرزمین پهناور ایران آغاز کرد. هم او بود که آمدنش، مدینه را فرا یاد میآورد و روزهای آغازین حضور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را. هم او بود که کالبد مردهی زمان را «روح اللّه» شد و مقتدای مردمانی از حقیقت «فَانَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ». هم او بود که باوراند، «دیو چو بیرون رود فرشته درآید.» را. وقتی که آمد، «تُعِزُّ من تَشاء» معنا گرفت و سینههای مردم، پر از هوای پاک «هیهات من الذلة» شد. او که آمد، «عاشورا» در رگهای قیام، خون تازه دمید و سراسر ایران، «کربلا» شد. هر که بت در آستین داشت، رسوا شد و هر که را«لباسُ التَّقوی» به بَر بود، عزّت یافت. یعقوبهای انتظار، آن روز به استقبال یوسف خود آمده بودند؛ با دستههای گل و دلهایی مشتاق تا طعم خوش «جاء الحق و زهق الباطل» را حس کنند. اکنون، ایران یاد خوش روزهای پرطروات «روح اللّه» را زنده نگه میدارد. عطر دلانگیز حضور، میوزد. به گمانم، بهار، در راه است. این را از آوازِ خوش پرندهها فهمیدم؛ از آسمان که از همیشه آبیتر است، از رود، که عاشقانه به پیشواز میرود، از گرمای دلپذیری که خواب یخیِ، کوچه و خیابان را شکسته است و از فرارِ دزدانهی برفهایِ روی دیوار، که از شرم حضور، قطره قطره، میگریزد! من این راز را از انتظار شیرینی که در کوچه کوچهی نگاهِ شهر، قدم میزند، دریافتم. بهار، در راه راست و آمدنش این بار حتمی است! میتوان این اتّفاق را، از بیتابیِ لحظههایی که برای درک حضورش، دقیقه شماری میکنند، فهمید! ای باغ پاییززدهی تاریخ! پلک بگشا و کوچ زمستان را به تماشا بنشین؛ نفس بکش و ریههایت را از بوی بهار لبریز کن؛ قیام کن و با تمامِ سروْهایت، بازگشتِ بهار را جشن بگیر! امروز، روزِ به گُل نشستنِ غنچههای پرپرِ توست. قیام کن و برفهای تعلّق را از شانههایت، بتکان! دیگر جسارتِ هیچ دستی، برای قطع نهالهای کوچک، قد نخواهد کشید و گلهای نورس و نوشکفتهات را نخواهد چید! دیگر قیام سبز هیچ جوانهای در خاک مدفون نخواهد شد و هیچ گیاهی به جرم رویش، محکوم! پلک بگشا، نفس بکش؛ باغ کوچکم و قشنگم ـ وطن ـ! بلند شو و لحظه لحظه شکوفاییات را ـ با گل و لبخند ـ به تماشا، بنشین. خوش باش! که از این لحظه به بعد، صدای هیچ «کلاغی»، دِل شاخههایت را نخواهد لرزاند و آهنگ قدمهای هیچ «تَبری»، آرامش درختانت را نخواهد آشفت! این رایحهی نفسهای “مسیحاییِ” بهار است که در تار و پود جانت میپیچد و زندگی را میهمان پیکرت میکند؛ تا برای همیشه، باقی بمانی و تقدیرت، تا ابد، شکوفایی و بالندگی باشد!
نبض نگاهها تند میزد؛ امّا زمان در آستانهی توقف بود.
تمام چشمها، آسمان را دور میزدند؛ تا همای سعادت بر سریرِ صداقت، فرود آید. انتظار دیرینهی نگاهها، هرگونه تأخیر را قبول نداشت و تاریخ، در انتظار جشنی به وسعت آزادی بود.
او میآمد؛ تا جادههای سبز، آمادهی تماشا شوند؛ تماشای بهار، تماشای روزهای بیغبار.
او میآمد؛ از فراز ابرها، سرشار از نور و لبریز از عشق؛ آمدنش نوید آزادی بود؛ نوید روزهای آفتابی، نوید پنجرههای باز باز باز …
وقتی او نبود، خورشید اشتیاق نورافشانی نداشت و پنجرهها از تماشا محروم بودند.
روزگار، روزگارِ تارهای سیاه بود؛ تنیده بر قامت آزادی. اهریمن، مشاطهوار، خود را در آیینهی «کورش» به تماشا ایستاده بود؛ آیینهای که قامتهای حقیر را، هیچگاه تحمّل نمیکرد.
یاران آفتاب، در سیاهچالها به دنبال روزنهای بودند که نگاه سبز خود را به آن عادت بدهند و مردان حماسه و عشق، در انتظار فرصتی، تا شور حسینی علیهالسلام را در قیام خمینی رحمهالله تجلّی بخشند.
…انتظارها به سرآمده بود و «فرودگاه مهرآباد»، سرشار از تبسّمِ عشق و ترنّم مِهر، به قدمهای آفتاب بوسه میزد.
عطر گلهای سرخ، با سرودهای سبز آمیخته شده بود. چشمهها، جاری، درختان، بهاری و پرستوها، محو بیقراری بودند. آنچه از نگاهها میتراوید، امید بود و شادی، صداقت و اشتیاق.
دستها بوی گل میداد و دلها بوی خدا.
هرکس به آسانی میتوانست پنجره را باز کند و آزادی را با تمام وجود لمس نماید.
امام رحمهالله به «استقلال» و «آزادی»، عظمت بخشید؛ تا در کنار «جمهوریاسلامی»، نشان دهندهی آرمانیترین مکتب انسان باشند. خاطرهی حضورش، مقدسترین تصویر انقلاب در قاب دلهاست. یاد آن گرامیترین، گرامی باد.
سکوت طاغوت شب و تابش دلفریب ماه و طنازی ستارههای دروغین، روی به عدم نهاد. شام سیاه هجران به سر رسید و سپیدههای وصل یاران، از افق ایران بردمید. «مهرآباد»، با آغوشی پرمهر، با فرشی از گلهای محمدی، میزبان مردی از جنس نور و از تبار یاس بود؛ مردی آسمانی و بزرگ، با اندیشهای سبز و با کولهباری از محنت غربت بر دوش. مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که از انفاس خوشش بوی کسی میآید اینک، خیابانها را با عطر و گلاب شستهایم و کوچهها را آذین بستهایم؛ همای سعادت میآید و بهار را با دامن دامن سبزی و ترنم و طراوت به ارمغان میآورد… خنکای نسیم خوش عطری از بهشت زهرا میوزد، بذر هدایت و نصرت در سینههای آسمانی میپاشد و سینهها، روشن از کهکشان عشق میشود. قلبها در قفس سینه پرپر میزند و نفسها به شماره میافتد و چشمهای بیقرار و منتظر، به آسمان دوخته شدهاند. نبض زمان از حرکت بازمیایستد و به تماشای شکوهِ روزگاری جاودانه مینشیند. … مردی میآید؛ خسته از سالها رنج فراق، با دلی پرامید و عزمی راسخ، با قدمهایی استوار و قامتی باصلابت و کولهباری از آزادی بر دوش. میآید و چون خورشیدی تابان، بر سایهی شوم ابلیس میتازد. میآید و عَلَم فتح و پیروزی را افراشته میکند: «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ». میآید و آسمان دلها را، از زیورِ معرفت و ایمان لبریز میکند و ریشهی ظلم و ستم و تباهی را، با روشنیِ نگاه مقتدرش میخشکاند. میآید؛ با لبهای تشنهی دیدار، در پی عطش طولانی و سوزان هجران، از زلال حیاتبخش حضورش سیراب شوند. میآید؛ تا دمی مسیحایی و عصایی موسایی در دست پرچم و رهایی و پیروزی بر دوش. آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
اینک، آغوش گشودهایم تا به استقبال فجر آفرین بی بدیل نهضت برویم؛ مردی که وارث رسالت بود و مفسر راستین ولایت؛ حضورش قصیدهی بلند آزادی بود و شعر زیبای معرفت؛ سخنش، مرهمی بر دلهای دردمندِ عاشق بود و پیکانی بر قلب ستم پیشگان؛ قلمش، ذوالفقاری بود بر فرق نفاق و کفر؛ و گام هایش، استوار بود و بت شکن. از تلالو نگاهش، امید شکوفه میزد و آرزو بال و پر میگشود. امام، خورشید زادی بود که از نَفَسش سپیده میتراوید و از کلامش نور زندگانی میبارید؛ مردی که در قنوتش، قنات بزرگواری جاری بود. «دههی فجر»، تجلی شکوهمند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت، صفحهای زرین در تاریخ حیات طیبه آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی، استقلال و اسلام خواهی را در گوش جان جهانیان طنین انداز کرد. «دههی فجر»، یاد آور روزی است که آن سوار سرافراز از راه رسید و در حالی که پرچم هماره پیروز ولایت را به دست داشت، عرصهی زمین و زمان را نور باران کرد. به راستی! او از دیار ایمان و یقین آمده بود؛ تا به حکومت ظلم و ظلمت پایان دهد. روح خدا که قامت بر افراشتهی ولایت بود، لباس عزت و کرامت، بر اندام موزون ولایت پوشاند. سلام خدا بر آن روح ریحان، خمینی بزرگ که همه عزت و کرامتش از خدا بود.
قسم به شکافتن نور، آن گاه که خورشید، جان سرخش را در طبق ایثار مینهد. قسم به تکه تکه شدن تاریکی، آن هنگام که «روز» از آغوش سرخ صبحگاه پیروزی متولّد میشود. قسم به «خون»، وقتی که به ستیزه بر میخیزد با شمشیر. قسم به انسان، وقتی که به مقام حقیقی خود ـ خلیفة الهی ـ باز میگردد و پروردگارش را به ذکر دوبارهی «احسن الخالقین» میخواند. قسم به توفان، آن گاه که با هزاران جانِ به زلال حقیقت رسیده، میخروشد و خشمگنانه به تلاطم در میآید. قسم به تلاطم، آن گاه که تزلزل میآفریند در دل کاخها و کاخنشینها. قسم به «مرد»، آن گاه که مطمئن و آگاه، کتاب عشق را میبوسد، فریاد حماسه بر لب جاری میکند، و کفن حقیقت بر تن، پای در میدانگاه مبارزه مینهد. قسم به عشق، قسم به عشق، آن گاه که دست انسان را میگیرد و میبرد به اوج یقین و آن گاه شعلهور میشود در روح نیم جانِ یک ملت و آنگاه که حماسه را بر لبهای عاشق جاری میسازد تا از انسان، نامی دوباره بسازد. و قسم به نور، آنگاه که شکافته شود و تن زمخت تاریکی را، تکه تکه به بایگانی تاریخ بسپرد. و قسم به حقیقت مردی که جهان را زیر پروبال ایمان خویش گرفت. و قسم بر بهمن جاودانِ خونین! «والفجر و لیالٍ عشر»!!
برچسبها:
آلوده می سازد. و بعضی از چهره ها حشره مزاحمت تولید می کنند و عفت و
نجابت را لکه دار می سازد.
بیایم همه دیوارها را خراب نکنیم و همه پرده ها را کنار
نزنیم و همه پنجره ها را باز نکنیم بیاییم دیوار آسیب دیده حیا را
ترمیم
کنیم .
برچسبها:
برچسبها:
منم كه زود راضي مي شوم و نامم سريع الرضاست.
هرطور كه بپوشي و بيارايي،باز هم از تو راضي نمي شوند!
اصلا مگر تو فقير نگاه مردمي؟آن نگاه ها مصدومت ميكند
برچسبها:
برچسبها:
به مؤمنان بگو: چشم های خود را از نگاه به نامحرم فرو گیرند.(نور، ۳۰٫)
و به زنان با ایمان بگو: چشم های خود را از نگاه به نامحرم فرو گیرند.(نور، ۳1)
امام صادق علیه السلام: «نگاه پیاپی [به نامحرم]، بذر شهوت را در دل می افشاند و همین امر
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
Islamic-GHaleb |